نتایج جستجو برای عبارت :

اونی هام(شعر خوندم واستون)

سلام.
امروز میخوام واستون طرز تهیه ی یه شیر موز خوشمزه رو واستون بگم
مواد لازم
موز.شکر.اب.شیر.ارد برنج.
شیر واب را مخلوط و روی حرارت میگذاریم و یک قاشق غذا خوری ارد برنج مخلوط میکنیم و شکر روهم میریزیم و بعد ک سرد شد موز له شده رو مخلوط و داخل یخچال میگذاریم.
این اولین مطلب من ب عنوان ازمایشی در سایت خوب بلوگ هستش.با تشکر
اول چند تا نکته بگم بعد بریم سراغ ماجرای کارآموزی
اول اینکه یکی-دو روز تب داشتم که با سرم و کپسول ایبوپروفن فعلا الحمدالله وضعیت بهتری دارم.
دوم اینکه قالب رو تغییر دادم و اسمم رو از پایین پست‌ها برداشتم و قسمت نظرات رو از زیر پست‌ها برداشتم و عنوان وبلاگ رو عوض کردم؛ صرفاً جهت ردگم‌کنی! بلکه کارساز افتد!
سوم اینکه الان یه جوری نفخ کردم که هر کی ندونه فکر میکنه 5 ماهه حامله‌م! لااقل خودم که همچین حسی دارم :)
خب بریم سراغ ماجرای کارآموزی...
میش
..شاید یکم موضوع مطلب خنده دار یا گنگ باشه ولی میخوام بگم اگه اهل خوندن رمان های اینترنت هستید همه‌ی رمان هاشو کنار بزارید وفقط اینو بخونید
« مسیحای عشق »
من خودم وقتی می خونم تا چندین ساعت یا حتی چندین روز داستان یادم می مونه یا حتی بیشتر ....خیلی زیاد ازش تعریف نمی کنم که بیمزه نشه داستان واستون
فقط اینو بدونید که داستان در مورد عاشق شدن یک دختره که تازه وارد دنیای بندگی شده ..نمی دونه تکلیف دلش تویه این دنیای شیرین چیه 
باید علاوه بر خدا فرد
با سلام
امروز واستون یک top 10 جدید قرار دادیم و امیدواریم لذت ببرین در این top 10 قصد داریم بهترین بازی های مناسب برای رم 2 گیگ رو معرفی کنیم همان طور که میدونید برای اجرای این بازی ها باید مشخصات دیگه ی سیستمتون هم باهاش همخونی داشه باشه باید بگم بیشتر بازی ها با سیستم ششما همخونی داره چون ما اون بهترین بازی هایی رو واستون آماده کردیم کهواقعا بتونید اجرا کنید خب برای دیدن این مطلب بر روی ادامه ی مطلب کلیک کنید
ادامه مطلب
من میخوام عنوان بی خیالترین مردم جهان رو در این روزهای سخت کرونایی به بعضی مردم بی خیال ایران اعطا کنم والا .
 
یعنی مردم جهان اینقدر سلامتیشون واسشون مهمه که توخونه میمونن اون وقت مردم ایران هم دارن بی خیال تو خیابون میچرخن خرید میکنن مسافرت میرن سیزده بدر میرن خلاصه نه به فکر خودشونن نه به فکر یه بنده خدای دیگه .
 
بابا لا اقل جون خودتون واستون مهم نیست جون یکی دیگه واستون مهم باشه اینقدر بی ملاحظه نباشین .
 
 
++ نمیدونم حقیقت داشته باشه یا ن
خب یادتون هست که من خونه ی مامان اینا مستقر شدم؟:))
الان باز تنهام...
عصر حیاط رو شستم و بعد نشستم گوشه ی حیاط کتاب خوندم ....
الان هم نماز خوندم و از تاثیر کتابی که خوندم چند خط توی سررسیدم نوشتم....
کتاب سکوت و جدل آخراشه و الان واقعا دلم میخواد برای مدتها حرف نزنم:)
این کتاب رو تموم میکنم و کتاب توکل و آرامش رو از پاتوق کتاب میخرم...
می‌خوام خودم رو ببندم به رگبار احساسات فوق العاده:)
جای همگی خالی:))
اگه تا دوشنبه از این هفته ی شخمی زنده و سربلند بیرون اومدم میام مینویسم واستون
 برنامه چیه؟ 
فردا پرسش اون استاد مَرده که انگار دائم الپریوده و هی پاچه می گیره + کنفرانس که تا چند دقیقه پیش مشغول درست کردن پاورش بودم و خودشو هنوز حفظ نیستم
چهارشنبه:کوییز آناتومی سر و گردن
پنج شنبه:کلاس موسیقی که هیچی تمرین نکردم و کلی نت واسه حفظ کردن دارم
شنبه:پرسش اون استاده که جلسه قبل شاکی شدم گفتم من داوطلب بودم چرا ازم نپرسیدی اونم واسم شاخ و شونه کشید
سر کلاس دینی "ناباوری" رو خوندم "ناباروری" و به احترامم کل کلاس پنج دقیقه ایستاده کف زدن :))))) خلاصه که عفت و پاکدامنیم باز هم بر باد رفت :))
"معاد" رو خوندم "مواد" و "هوی و هوس" رو خوندم "hooy و هوس". "عزیر نبی" رو خوندم "عزیزِ نبی" و در حالیکه داشتم خودمو کنترل می کردم از خنده تشنج نکنم ری ری بی شعور هی دم گوشم میگفت "جیگرِ نبی" :)) 
همه اینا توی یه پاراگراف رخ داد و من نمی فهمم قیافه م چه شکلیه که معلما میگن من بخونم از رو متنا؟ شبیه گوینده های رادیو ام؟ :|
+ ب
تا عصر که رو هوا بودم
کمی دیراک خوندم و کیف کردم. ولی کم بود... و استرس این هست که تموم نشه.
رفتم ورزش کردم.
اومدم یکم ازمایشگاه خوندم. نمیدونم 
دو سه رویم عملا برای آز میره و خیلی عقیم
خیلی زیاد
وای بر من که بازم شب امتحانی شدم.
تا پنج شنبه باید این دو تا امتحان رو بدم، گزارش هاشون رو بنویسم 
کوانتوم و گروه و هسته‌ای بخونم... و خسته م، خسته.
جوون تر که بودم، مثلا ترم پنج لیسانس، وقتی یک روزم تلف میشد، به خودم می گفتم اشکال نداره، فردا جبران می کنی.
واسه نیم ترم ریاضی مهندسی، دو روز وقت داشتم که روز اولش فقط پنج ساعت درس خوندم.
همین انگیزه دادن و جبران کردنه باعث شد که روز دوم دوازده ساعت درس خوندم و اون امتحان رو ماکس کلاس شدم.
الان این یک هفته رو هیچ کار نکردم.
امیدوارم جبران کنم...
 
پست موقت:
دوست خوب من البته که همه کامنتهات رو خوندم و پیج دوست داشتنیت رو هم خوندم  وخوشحالم که من رو میخونی مهربون من اما توی پست ثابت نوشتم کامنت ها رو تایید نمیکنم اما اکثرا به پیچ کسی که کامنت گذاشته میرم و اونجا تو پیام خصوصی جواب میدم متاسفانه تو پیج شما راه ارتباطی پیدا نکردم برای همین بی پاسخ موند 
ندار به حساب بی ادبی و نامهربونی دوست گلم :) 
هرمان هسه و شادمانی های کوچک: بذارید اعتراف کنم که توی خواب دیده بودمش :) و همین که تو کتابخونه چشمم بهش افتاد برش داشتم :دی اومدم خونه یه کم از پیشگفتارش خوندم و یه ورقی زدمش و دیگه بیشتر از این حوصله ام نکشید. کتاب برای اونایی خوبه که هرمان هسه از نویسنده های مورد علاقشونه. من هیچ کتابی ازش نخوندم و حس خاصی نسبت بهش ندارم. از مکاتبات هسه و خاطراتش و اشعارش و ... تو کتاب آورده شده.
وقت نویس: چند وقت پیش می خواستم بخونمش که خوشم نیومد و از همون وقت ت
خانم‌ها، آقایون، برید از خدااا بترسید،
و لطفا اگر مخاطب واستون معنی نداره، لاقل آزاده باشید...
و یجوری خداحافظی نکنید و برید و در و پنجره رو پشت سر خودتون چار میخ کنید و درزا هم کیپ کنید که با این آه و ناسزاهایی که ما بدرقه‌ی راهتون می‌کنیم، همه‌ درهای بهشت به روتون بسته بشه|:
وقتی صبح ناشتا یه کپسول شیشه ای بندازی بالا و اینقدر انرژی جمع شه تو سلولات که حتا نتونی یه جا بند شی اینطور میشه دیگه.کل امروزو زبان خوندم اونم به همراه موزیک زیبای اندی که میفرماد: بلا شیطون خودم، دشمن جون خودم.قربون خوشگلیات ، دل داغون خودم :)) سرمو بلند کردم دیدم تا درس 90 رفتم یه کله و بعد که آریان ازم پرسید درس چندم تا برگرده و جوابمو ببینه تا 93 خوندم  مدتها بود اینقدر بازدهی نداشتم 
 
امروز صبح داشتم کانالای ادیتمو چک میکردم.. این ادیتو دیدم.. سادست ولی آرامش بخشه 
امیدوارم دوستش داشته باشین.. سری بعد هم چند تا ادیت میذارم، نظرتون رو بهم بگین. اگه دوست داشتین سعی میکنم هفته ای یه دونه یا دو تا از این ادیتا واستون بذارم
ادامه مطلب
خب قراره سهمیه بدن ! خیلیم عاااااالی ! پارسال به یه استان دادن اون بلا سر رتبه ها اومد امسال 24 استان! خیلییییییی عالی شد اصلا ! خاعک تو سرتون که آینده ی بچه ها واستون مهم نیس ! جالبیش اینه این سهمیه تا کنکور 1401 ثابته و ادامه داره !
خب دیگه تکلیف همه چی معلوم شد باید کم کم برم سراغ درس و مشقم ...
هوالمحبوب
دو ماه از خوشی‌ها و تفریح و زندگی زدم نشستم معارف حال به هم زن خوندم، حالا که نتایج اومده تخصصی‌هایی که نخونده بودم رو بالای شصت زدم و عمومی‌ها رو گند زدم. وقتی سوالات رو می‌خوندم و جواب می‌دادم مطمئن بودم که دارم درست پیش می‌رم. اصلا نمی‌فهمم چرا نتایج اینقدر با چیزی که فکرش رو می‌خوندم فرق داره.
قبول نشدم. به همین سادگی چهار نمره با حد نصاب فاصله دارم. اون هشدار قرمز رنگ رو برای بار سومه که دارم می‌بینم. خسته‌تر و کلافه‌تر از
بعد از دو هفته بالاخره اینترنت وصل شد ... 
چقدر این دو هفته بهمون سخت گذشت 
ب خصوص فری لنسرها ...
وضعیت بدی رو تجربه کردیم 
امیدوارم که از این روزها تجربه گرفته باشیم 
تا بتونیم مقاوم تر باشیم 
 
امیدوارم زندگی واستون به بهترین شکل پیش بره ♥ 
 
تو این تعطیلی نشستم زیستو خوندم تموم بشه بره پی کارش
بعد اون موقع که میرفتیم بخش چهار بودیم فصل قلب
الان فصل هفتمو پنج صفحه مونده
طیه یه عملیات ظربتی از فرصت استفاده بنمودم رفتم درس خوندم
خوببب برنامم اینه
تا اخر سال تمام کتابای حفظی مث دینی زمین شناسی ادبیات و.... میخونم
تو عید میشینم ریاضی فیزیک و شیمی گرامی خر الاق رو که باهاش بشدت مشکل دارم رو میخونم
 
 
 
پ.ن. خداییییی خیلی الان مغزم داغ کردهههههه
ذهنم شلوغه... می خوام بیشتر بخونم و بیشتر بنویسم! اگه بذارند !
امشب داستان سونیا از یودیت هرمان رو خوندم...
قراره یکی از داستانهام رو ادیت کنم... امروز توی کلاس خوندم...
کارهای روزمره و نق نق و انتظارات اطرافیان وقت و تمرکز برام نمیذاره...
هر روز یه خبریه و یه کارهایی پیش میاد ... نمیذارن تمرکز کنم...
گاهی دلسرد میشم از همه چی ... گاهی هم دلم گرم میشه که همه چی درست میشه ... باید بنویسم... باید امیدوار باشم...
نمی دونم...
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه و کلی انرژی داشته باشین.
یکی از مشکلاتی که خیلی از کسایی که دوست دارن الکترونیک رو شروع کنن  اینه که نیاز به یک سری از ابزارها دارن
هویه یکی از ابزارهایی هست  که هر مهندس الکترونیک یا هرکی که به الکترونیک علاقه داره باید داشته باشه
من اینجا مدار هویه گرداک ۹۵۲ واستون آپلود می کنم بافرمت آلتیوم این مدار فقط مدار کنترل هست و باید خود هویه رو تهیه کنید(فروشگاه eca این هویه رو داره و خودم هم که خریدم خوب بود)
لینک خری
از کار کردن خسته شدم. همش یه فصل خوندم از صبح تا حالا. نمیدونم چه مرگمه چرخام خیلی آهسته حرکت میکنه. شایدم ذهنم مشغول اما اینا بهانه نیست. با خودم میگم دختر اخه کیو دیدی فلان دانشگاه رفته باشه اینجوری کار کرده باشه. باید چرخمو راه بندازم موتورم گرم بشه. اگه اینجوری پیش برم همه رویاهام خیال میمونه وو به حقیقت نمیرسه. شایدم یه خورده ترسیدم. استرسم دارم. و نمیدونم چرا. وقتی فکر میکنم چیز خاصی تو ذهنم نمیاد. خب شاید باید باز شروع کنم. فقط باید همه ان
امروز داشتم کتابخونه رو تمیز میکردم که چند تا کتاب پیدا کردم D: یکیش «آزردگان» بود. فکر میکنم حدود یک سال پیش خوندمش، اول چند صفحه از کتاب رو خوندم ولی چون چیزی دستگیرم نشد انداختمش کنار و رفتم سراغ بقیه کتابام. تا اینکه آذوقه مطالعاتی م به اتمام رسید و برای ادامه حیات به این کتاب روی آوردم. فصل اولشو خوندم و با اینکه به نظرم جذاب نیومد و کلیشه ای به نظر میرسید ادامه دادم. چند فصل خوندم و تازه داشتم غرق داستان میشدم، داستانی عاشقانه و غمین...
کلی حرف دارم که بزنم. دیروز روز شلوغی بود برام. اول این که یه ذره کتابمو خوندم یه فصل تموم شد رفتم پیاده روی با بابا و مها بعدش اومدم خونه دوباره یه فصل خوندم رفتم بیرون  باید یه چیزی میخریدم مهام اومد رفتیم پاساژ الماس بابا رسوندتمون. چیزی که میخواستمو خریدم دوباره اومدیم خونه باز کتاب خوندم تا شب مها گفت برو نوشابه بخر رفتم خریدم دوباره اومدم. دیگه این که همین فقط رسیدم کتاب بخونم. ارسطو هم تموم شد رسیدم به بعدش. امروزم احتمالا فقط کتاب بخون
این دو سه روز انقدر درس خوندم که دیگه مغزم کشش نداره واقعاتمام تلاشم رو برای این امتحان کردم. هم کل جروه ی کلاس رو خوندم هم رفرنسی که معرفی کرده
و الان نمیدونم قراره چی بشه :)) حتی نمیفهمم چرا واقعا باید انقدر سخت باشه این واحدها
در حالی که استاد میتونه آسونتر بگیره ولی به قول خودش حتی از عطسه اش هم امتحان میگیره :))
اما کلا دوستش دارم.کلاسهاش واقعا کلاس درسن.حالا درسش سخته دیگه تقصیر خودش نیست نهایتا
سلام 
امروز داشتم به این فکر میکردم که علاوه بر مسائل مربوط به نرم افزارهای گرافیکی برخی از آموزش ها راجع به سئو و بهینه سازی موتورهای جستجو و همینطور مطالب مربوط به سیستم مدیریت محتوای وردپرس قرار بدم 
 
هنوز شک دارم که این کارو انجام بدم یا نه ؟ 
از طرف دیگه دوست دارم بعضی از ترفندهای ویندوزی رو هم واستون بذارم 
ببینیم چطور میشه 
نظر شما چیه ؟ 
اومدم کتابخونه 
مامان زنگ زد یه خبر خیلی خوبی داد بهم
یکی داره ناخوناشو میگیره تق تق تق:/
بغلیم یه دیقه یه بار میگه میشه میز و بکشی اونور
کتابخونم شبیه بازاره یکی میره دو تا میاد سه تا میره چهارتا میاد
چتونههههه لعنتیا:/
پ.ن:یه پست داریم ازون غرغرا و دعواهای خاله زنکونه
منتظر باشید له از کتابخونه رسیدم خونه جلو کولر غش کردم بزارم واستون
خدافظ:)
دیوونگی یعنی من اینجا بشینم و به تو فکر کنم
قطعا عقلم هزار بار بهم میگ بهتر از تو هم هس ولی دلم خوشه به تو!
چی بگم من همیشه مغرور بودم ولی هیچ وقت خودخواه نه
ولی تو خودخواهی خیلی..
تموم باید کنم این جریانات فکری رو بچشم یه زندگی نو و تازه رو
_
یادم بمونه: اره نه اون 3 درصده.. متعادل :)
_
حال روحیم خیلی خوب نیس به محض بهتر شدن مینویسم واستون ترمک های عزیز
این پست هم مربوط به حال دل خودم بود و ربطی به دانشگا و رشته نداش
دریافت فایل های پروژه با فرمت التیومحجم: 1.44 مگابایتسلام امیدوارم حالتون خوب باشه و کلی انرژی داشته باشین.
یکی از مشکلاتی که خیلی از کسایی که دوست دارن الکترونیک رو شروع کنن  اینه که نیاز به یک سری از ابزارها دارن
هویه یکی از ابزارهایی هست  که هر مهندس الکترونیک یا هرکی که به الکترونیک علاقه داره باید داشته باشه
من اینجا مدار هویه گرداک ۹۵۲ واستون آپلود می کنم بافرمت آلتیوم این مدار فقط مدار کنترل هست و باید خود هویه رو تهیه کنید(فروشگاه eca
امروز ساعت ۱۲بعد از تموم شدن دوتا کلاسام ک دفاع مقدس اولین باری بود ک جوین میشدم خوابیدم و هفت شب بیدارشدم و تا هشت و سی پنج دقیقه ک اذان بگه ولو بودم و افطار خوردیم و نشستم یکم زبان خوندم و به روی خودم نیاوردم ک هیچی از درسا بارم نیس و جزوه و کتاب ندارم
چون فردا کلاس ندارم،تصمیم گرفتم سحری و زودتر بخورم بخوابم و واسه نماز بیدار شم که ازونور کمتر بخوابم و برم کتاب بگیرم و شروع درس بخونم
کلاس دفاع مقدس پرایوت بود و نت ک قطع میشد از کلاس پرت میشدم
از وی واستون ننوشتم ؟ از خیلی وقت پیش!
خب جور شد که من امسال برم مشهد ! بابت همین با مسئول بالین هماهنگ کردم و بهم اجازه داد
کارآموزیهامو تا حدی جا به جا کنم که بتونم این چند روز مشهد رو آف باشم
اینجوری شد که من یه شیفت icu بودم ،یکی اطفال و یکی سوختگی ! اطفال و icu تموم شدن و دو
روز سوختگی مونده که اونم بعد سفرم میرم ... آخرین روز icu عصر تاسوعا بود ، اون روز icu شرایط
خوبی نداشت ، یه ترنس داشتیم که از بس شیشه زده بود از شدت توهم پریده بود تو خیابون و
ماشین
https://www.namasha.com/v/gkt9Mcsf
خیلییییییییی خوشحالم کهع از سربازی اومدههههههههههههههه
برید حتما کلیپ و ببینیدددددددددددددددددد
من خودم وقت ندارم دان کنم واستون بزارم شرمندههههههههه
کلیککککککککک کنیییییییید
خیلی  خوشحالم که مین هو گلم برگشتهههههههههههههه
امروز خیلی خوب خوندم! راضیم از خودم کاش چند روز گذشته رو هم اینطوری می خوندم و هدرشون نمی دادم... با کوله باری از خستگی راهی تخت خواب می شم و امیدوارم در این چند روزه باقی مونده خالی نکنم و انرژی لازم رو داشته باشم.
پ.ن: چه سخته با گوشی پست گذاشتن
سلام به دوستان ماجراجویی در پاریس من بردیا شامحمدی هستم میخواستم بهتون بگم که من رفتم به یکی از روستاهای داراب آقای بابای من اهل داراب هست خونه آقا جونم توی یکی از روستاهای داراب هست که خیلی خوشگله راستی بچه ها ما اونجا باغ انار داریم که من واسش با کمک دایی سعیدم یه سردر باغ درست کردیم که عکساشو واستون میزارم و در آخر تشکر از همه دوستان ماجراجویی در پاریس که منو حمایت میکنن.
اهنگ  hello از بانو Adele درحال پخشه ، به کاور اهنگ نگاه میکنم با یه فونت که چشمم رو گرفته نوشته " نگران باش ، حل نمیشه " اولش خوندم نگران نباش حل میشه ؛ بعدش خوندم نگران نباش حل نمیشه ؛ آخرین دفعه درست خوندم [نگران باش ، حل نمیشه ] حالا دارم فکر میکنم که چقدر خیلی وقت ها جای این جمله تو زندگیم خالی بوده ، چقدر باید این جمله رو با خودم تکرار میکردم و میگفتم نگران باش دختر ، نگران باش چون خیلی بده ، چون ممکنه حل نشه . خیلی خوبه تو بیست سالگی دارم درک میکن
دیروز روز اول پانسیون بود و میتونم بگم محشر بود برای اولین بار ساعت های پشت هم درس خوندم و تست زدم هم زمان کتاب ناطور دشت رو هم بینش خوندم هیچ استرسی درکار نبود همه میخندیدن و تلاش میکردن 
ازمون جمعه رو گند زدم بعد از ظهرش مامان خیلی جدی گوشی رو ازم گرفت و من مخالفتی نکردم مسئله اینجاست که تصمیم درستیه و انکار من هم بی فایدس امروز دوباره بهم داد چون قراره بیست دقیقه دیگه برم بیرون 
دیروز ولی یکی از علت های دیگش که حالم خیلی خوب بود عدم استفاد
سلاماین یک سوپرایز هستش که مجموعه عکس نوشته های گلچین و مرتب شده از کهکشان و شگفتی های آفرینش هستشمدتیه دارم گلچین میکنم تا یک مجموعه کامل از بزرگی خلقت رو واستون ارسال کنم
واقعا دیدتون رو از کهکشان بازتر میکنه
این مطلب و عکس هاش رو از دست ندید
روزهای آینده ارسال میکنم
ممنون
داشتم قیمت کتابای دن براون رو دیدم کرک و پرم ریخت://
البته الان نصف کتابایی که میخام همین قیمتن دنیای سوفی تا این همهههه
حالا من برام مهم نی چاپ اخر باشه فقط میخامش :(
خیلی مزخرفه که کتابخونه های محدودی دارن و من الان باز میخام بخونمش
و شدیدا نیاز دارم با یکی در موردش بحث و گفتگو کنم :(
تو انقلاب تو دست فروشا پیدا میکنم؟
نمیدونم :(
من کتابای دن برااااااون رو میخااااااام :(((
همشششششششششونو چه خوندم چه نخوندم
بعد جز قیمتش نوشته بود 800 صفحه؟ ریلی؟ من
خب کتاب موج ها تموم شد. یه کتاب اینجوری بود که مثلا میتونستن پیشگویی کنن و هاله های ادما رو ببینن و اینا . کتاب برای n هم قبلش خوندم که جنایی بود و غمگین . درباره این دوتا فکر نکنم پست اینستا بذارم. کتاب موج ها مثل بقیه کتابایی که از خانوم لانزدیل(؟) خوندم، یه کم کلیشه داشت از این جهت که مثل فیلمای کنار دریای خارجی بود! اما جذاب بود . مثل اکثر کتابای آموت میشه زود زود خوندشون و لذت برد اما خیلی عمیق نبود. 
دیگه اینکه پادکست های شب تاک رو دارم گوش می
عید همه مبارک باشه،تو سال جدید واسه همه ارزوی سلامتی و حال خوب دارم،انشالله تو سال جدید به هدفامون نزدیک تر بشیم و چن قدم بیشتر به سمت انسانیت حرکت کنیم ... عاشق تر بشیم ،اگاه تر باشیم و هلاصه هر چی ارزوی خوبه واستون ارزو میکنم .... انشالله به جز شادی چیزی نبینید و غصه راه به دلتون پیدا نکنه 
عیدتون مبارک باشه❤
ادامه مطلب
کتاب حرمسرای قذافی رو خوندم، خیلی غمگین بود. یعنی اگر رمان بود میگفتم چقدر مسخره و چقدر اغراق امیز و مگه میشه یه ادم انقدر بد باشه. ولی متاسفانه واقعی بود. و خیلی بد و غمگین و بد . البته خوندنش کمکم کرد دید بهتری از گذشته لیبی داشته باشم و کلا دید بهتری از لیبی. 
الان هم کتاب رنج های ورتر جوان رو شروع کردم. ینی چن دیروز پیش و خیلی خوب و اموزنده اس. 
 
+امروز اسلایدای پیج اینستا کارم رو درست کردم و به نظرم خوب شد. البته طرح کلیش و یه پستا رو. و الانم
امروز رسما جمعه بود. تا ظهر خواب بودم ولی کتابمو خوندم زبانم خوندم پیاده رویم رفتم عصریم رفتیم بیرون بستنی زدیم شامم بیرون بودیم الانم خونم. هرچند که باز نرسیدم یه عکاس ببینم و دفترمو بنویسم ببینم از فردا میتونم یا نه. همین. خبر خاصی نیست دیگه بهت بگم . دلم دیگه حسابی باز شده. این روزا واقعا حالم خوبه. احساس میکنم از پس زندگی میتونم بر بیام. میتونم کار کنم به ارزوها و هدف هام فکر کنم بدن این که احساس کنم چیزی ندارم :دی احساس میکنم روزای بد رو پشت
هک وبلاگ❌
1-برنامه یوزر اسنیفر رو دانلود کنید.
لینک دانلود
https://xip.li/Zw9DS8
 
وارد سایت که شدید کدی را که میبینید وارد کنار رد تبلیغ وارد کنید و سپس رد تبلیغ را بزنید.
2-برید به ورود کاربران وبلاگ مثل blogfa.com
3-اطلاعات درخواستی رو به جز رمز عبور تکمیل کنید
4-حالا یه همچین چیزی واستون میاد.
《《 قسمت رمز عبور را خالی نزارید》》
5-نرم افزار رو باز کنید و آدرس صفحه باز شده رو از مرورگر خود تو قسمت ULR کپی کنید.
6-دکمه استارت رو بزنید.
7-دومی رو انتخاب کنید و دکمه
صبح که بیدار شدم لبه تخت نشستم رو به پنکه. مامان اومد بعد پرسیدن اینکه بهتری و سردردت خوب شده و اینا گفت: اینو از اونجا بردار. من تو اشپزخونه کار میکنم تا سر برمیگردونم اینو میبینم فکر میکنم یه بچه تو اتاقته. 
زدم زیر خنده گفتم اتفاقا میخوام چند تا دیگه درست کنم بذارم دور تا دور اتاق.
عکس رمزداره. خواستید تقدیم میشه
#یادم نیست اخرین باری که دعای کمیل خوندم کی بود اما دیشب خوندم و مدام یاد اون پسر سنی تو خاطرات سفیر می افتادم که به خانم شادمهری گ
دارم از خستگی میمیرم. امروز خیلی خوب کار کردم. زبان خوندم فرانسه رو دوباره شروع کردم. کتابمو خوندم فقط دوتا کارم مونده یکی نوشتن دفترم یکی دیدن عکس عکاسا که یه ذره استراحت کنم میرم پاش اگه خوابم نبره البته. یه همچین موجود بی جنبه ایم من.  کلی چیز از صبح تاحالا تو مخم اومد که برات بگم اما الان هرچی فکر میکنم یادم نمیاد :/ اهاان پیاده رویم رفتم دوربینمم بردم اگه دیدم چیزی عکاسی کنم اما ضایع شدم و نبود باید یه روز خاص براش بذارم. مهمتر از همه این که
تجربه کالج هامبورگارسالی از اعضای گروهامتحان کالج هامبورگ ۴۰ دقیقه طول میکشه و سطح زبان ب۲ هست.برای ام کورس از ۲ بخش لوکه و سی-تکست تشکیل میشه..سطح امتحان همون بین ب۱ و ب۲ هست ولی بودن از دوستانم که تو ایران معلم زبان بودن و در امتحان رد شدن.من سطح زبانم س۱ هوخشوله بود(از آ۱ -س۱تو آلمان خوندم)شخصا برای امتحان Gramma B2 -C1 خوندم،همه Präposition هارو حفظ کردم و کتاب های Aspekte،sicher ب۲ وس۱ کامل خوندم.وقت برای امتحان زیاد بود و می‌شد ۲ ۳ بار چک کرد،اگر بلد نبود
من خودم از علاقمندان تخم مرغ آبپر هستم. ولی پوست گرفتن آن واقعا گاهی خیلی سخت می شه
در موردش جستجو کردم و مطالب مختلفی خوندم و امتحان کردم.
منصفانه ترین چیزی که خوندم و منطقی بود اینه که راهی نیست که صددرصد باشه.  ولی این روشی که می نویسم می تونه اکثر مفید باشه.
تخم مرغ را بجای اینکه در آب سرد بریزید تا جوش بیاید و بعد بپزید از ابتدا در آب جوش آمده قرار دهید و بپزید. اگر هم می ترسید ترک بخوره با یک سنجاق کوچک کف آن (قسمت حباب هوای آن) سوراخ ریزی ای
تا این‌جا روزم چندتا دعوا و دلخوری با دو نفر دیگه در پی داشته. البته الف توی آخرین دعوا ازم معذرت خواهی کرد ولی من هنوزم با بغض نشستم و نمی‌تونم حواسم رو جمع کنم. از سین به‌خاطر حواس پرتی اش عصبانی شدم و اونم ناراحت شد از رفتارم. وضعیت امتحانام هم خوب نیست. امتحان عملی رو نسبتا خوندم و بلدم اما تئوری هیچ در هیچ. به‌خاطر اینکه دانش قبلی اش رو ندارم. فردا هم نمی‌تونم قسمت آخر گیم او ترونز رو ببینم. شایدم تایم ناهار به‌جای درس خوندن اون رو ببینم
چطور یه شغل با درآمد مناسب یاد بگیرم ؟  این سوالیه که حداقل یک بار از خودتون پرسیدید.
من خودم یه حرکت زدم و جالب بود.
چند وقت پیش به سئو علاقه مند شدم و بعد کلی خرج الکی و ... متوجه شدم یه آموزش با قیمت مناسب هست .
لینک آموزش رو واستون گذاشتم . واقعا کلی چیز ازش یاد گرفتم به شما هم پیشنهاد میدم برید ببینید .
 
https://www.sourcebaran.com/پکیج-صفر-تا-صد-آموزش-سئو-و-بهینه-سازی-بص.html
امروز یه روز معمولی بود. خیلی معمولی. هنوز خیلی خوب نشدم توی کار کردن. حواسم پرته یه خورده. اما در مقایسه با روزای دیگه بد نبودم. کتاب خوندم مقاله خوندم زبان خوندم. همین. 
هنوز بعضی وقتا شک میکنم به واقعیت. بعضی وقتا انگار بیفتم تو یه تله. هی بخوام ازش بیرون بیام هی نشه. حرف زدن راجع بهش سخته. نمیتونم با کسی راجع بهش حرف بزنم. هیچکسو ندارم. بعضی وقتا نمیدونم چی درسته یهو شک میکنم به همه چی. کاش هیچکس جای من نباشه خیلی دردآوره. 
دلم میخواد های های گ
سلام 
خب خب  این مدت همش داشتم روی بحث های فنی و تکنیکی کار می کردم 
قالب سایت عوض شد 
بهینه سازی های مختلفی انجام شد 
و یک سری بستر مناسب آماده شده برای تولید محتوا برای آینده ی نزدیک 
امیدوارم که خیلی زود بتونم مطالب خوب و قدرتمندی واستون تولید کنم که بتونه بهتون کمک کنه 
 
ممنون از همراهی شما با دانیال طاهری فر ♥ 
 
راست شما چه آموزش هایی را بیشتر دوست دارید ببینید ؟ 
 
آموزش فتوشاپ یا ایلوستریتور ؟ 
ترفند های ویندوزی یا وردپرس ؟ 
یا آموز
اتفاقا اومدن که دم کنکورم حسابی مورد عنایتم قرار بدن
مریضی بابا
و رفتنشون به مسافرت
به خاطر کارای واحب
واسه راست و ریست کردن کارای کوچ:)
خالم اومده پیشم نگم واستون که چقدر سختمه...
من ادم وسواسی ای نیستم
نمیدومم شایدم باشم
خوشم نمیاد یکی لباساش و بندازه گوشه اتاقم
و یا بشینه و امر کنه
سحر خاله قربون دستت درو ببند
سحر فداتبشم یه لیوان چایی بریز
سحر دورت بگردم چهارتا همبرگر بنداز تو روغن میزو بچین
سحر قربونت خاله غذات هضم شه میزو جمع کن...
و...
من
این پست شاید اصلا جذاب نباشه،گرچه بقیه ی پست ها هم جذاب نیستن!"سووشون"رو خانواده برام از تهران خریدن،تعریفش رو از چندین نفر که با سلایق شون خوب آشنا نبودم شنیدم،من از نویسنده های ایرانی کتابای خیلی کمی خوندم،علاقه حکم میکنه دست به خریدِ چه سبکی بشیم و من مطمئنم الان تایم مناسبی برای خوندن سووشون نیست!.
23 صفحه با فونت خیلی ریز و عذاب دهنده از سووشون رو عصر جمعه خوندم،سیمین خیلی یه طوری مینویسه!حسش عجیب غریبه کلا سبک خاصی بود شاید چون خیلی کتا
دیروز روز خوبی بود.  تونستم کار کنم تقریبا. فصل اول کتاب بارت فوکو آلتوسر رو خوندم که در مورد مقاله بارت به اسم از اثر تا متن بود بعدش خود مقاله رو هم خوندم. امروزم بخش دومو دارم میخونم در مورد نیچه ، تبارشناسی ، تاریخ فوکو هست. تا شب ببینم چقدر میتونم کار کنم. 
باباجی هنوز اینجاست احتمالا تا عصری میمونه. حیف میشه که بره. زندگیمون یه ذره قشنگ تر شده بود از یکنواختی درومده بود. دیروز فقط زبان رسیدم اضافه بر کتابم بخونم و پیاده روی رفتم امروز باید
سلام دوستان
دخترم و من صنایع غذایی خوندم. تا الان که 29 سالمه پدرم اجازه کار نمیده برم تو شرکت و کارخونه کار کنم، میگه راهش دوره، محیطش مردونه ست و ...، هر موقع گفتم اخم کرد و ناراحت شد، پارتی هم نداریم که برامون کار خوب پیدا کنه.
با توجه به اینکه من نه کار دولتی دارم، پرستار و دکتر و ... هم نیستم که کار مستقل بکنم، منی که چهار سال درس خوندم بیکارم، چیکار کنم؟
لطفا نیاید بگید آرایشگری و این ها که ای کاش از اول میرفتم دنبالش، الان میخوام مستقل بشم،
دقیقا یادم نمی آد کجا دیده بودمش، ولی یه چالش 30 روزه شرح‌حال نویسی بود که خیلی وقت بود می خواستم انجامش بدم و همه ش می گفتم از شنبه. :دی تقریبا یادم رفته بود دیگه. امروز داشتم فولدرهامو مرتب می کردم که دیدمش تو یکی از وردام. دیدم بیکارم و موضوع هم که ندارم بنویسم، بشینم اینو شروع کنم حداقل یه کاری انجام بدم. :دی
اگه شما هم دوست دارید شروع کنید، بگید بهم که بفرستم واستون سی روزشو. :)
ادامه مطلب
دیروز نشستم و نقد انیمیشنی رو چند روز قبل دیدم خوندم.احساس کردم نقد یه انیمیشن دیگه است.واقعا توی این نقد ها به چیزهایی دقت می کنن که اگه بیننده ی فیلم یا انیمیشن صد بار هم اون فیلم یا انیمیشن رو ببینه به این نقد ها نمی رسه.چه قدر توجه و دقت می کنن تا هر جای انیمیشن یا فیلم رو به یه چیز ربط بدن.
وقتی نقد رو خوندم دیدم می شه ازش اون طوری که نقد گفته برداشت کرد.ولی یک سوال برام پیش اومد:چرا به زیبایی ها و خوبی ها و درس های آموزنده ی این انیمیشن توجه ن
دیشب تا صبح شهرمون بارون اومد،تا خود صبح بارید صبح بیدار شدم و دیدم شهرمون عالی شده ، درختا شاداب کوهها سبز ،قله ی کوه ها رو ابر پوشونده بود ، واقعا خونه موندن تو اون هوا گناه داشت ! خدا این هوا رو می آفرینه که آدم بره تو طبیعت لذتشو ببره ،به مامانم گفتم بیا بریم شهر مادربزرگ ، راه افتادیم ، جاده بی نظیر بود ، همچنین شهر مادربزرگه، کوه ها سفید ، زمینها و درخت ها سبز و شاداب، شکوفه های سفید و صورتی درخشان، هرچی از زیبایی اینجا واستون بگم کم گفتم
فقط برای اینکه ذهنم مرتب بشه اینو مینویسم که:
کوانتوم 2: نیمه ی آخر فصل 6، یعنی از اثر زیمان به این طرف رو نخوندم هنوز
فصل 7، روش وردشی رو خوندم و تقریبا خوب خوندم
فصل 8، تقریب WKB رو هم خوندم و بلدم. ولی شاید بهتر باشه یخورده سوال  بیشتر حل کنم، چون اینطوری که پیدا بود استاد ها خیلی به WKB علاقه مندند.
فصل 9 هم اختلالات وابسته به زمان و این چیزا بود که کلییی وقت ازم گرفت ولی اونم بلدم. یکم سوال شاید.
فصل 10 هم، تقریب ادیاباتیک رو یکم گفتم فقط. و یذره هم ت
این بار واستون بهترین انیمه های بسیار غمگین که اشک آدمو درمیارن لیست کردم سعی شده بیشتر مواردی قرار بگیرن که تعداد قسمتای غمگین زیاد داشته باشه نه فقط قسمت آخرش غمناک باشه مطمئنا لیست کامل نیست چون همه انیمه های دنیا رو ندیدم و سلیقه هم دخیل بوده پس بر هر اوتاکوی مسلمان واجب که به کامل شدن لیست کمک کنه!
ادامه مطلب
 
رفقا سلام 
عصر جمعه تون بخیر و شادی  :)
اومدم که بگم الوعده وفا میخوام ترانه رو بزارم واستون البته اگر همگی دوست داشتین ؟؟
قبلتر ها پستی با عنوان نوار کاست های قدیمی آماده کرده بودم ولی منتشر نکردم 
الان واگذار میکنم به خودتون اگر علاقه دارید هر جمعه یه ترانه رو پست کنم ؟  لطفا بهم بگین . :)
 
 
#موقت
اون سالی که Black Swan اومده بود و کلی اسکار برده بود تمام مقاله هایی که راجع بهش نوشته شده بود رو خوندم. چه فارسی ها توی روزنامه های هر روز، چه تیکه هایی از مقاله های انگلیسی روی اینترنت. تمام داستان رو می دونستم از بس که در موردش نوشته بودن و خوندم بودم. دیدنش اما برام تبدیل شده بود به یه جور تابو. پریشب این تابو رو شکوندم. فیلم رو دیدم. مگه می شه آدم فیلمی رو که تو اوج تموم می شه دوست نداشته باشه؟!
+ چه قدر خوب شد که اون موقع تلاشی نکردم برای دیدن فیل
اولین کتابی بود از نسیم مرعشی می‌خوندم. دوسش داشتم ولی خیلی غم بزرگی داشت. غمی که خیلی ملموس بود. فصل اولو که خوندم دلم همه‌ش میخواست نصفه رهاش کنم. نمیخواستم بپذیرم ( حتی توی یه داستان ) یه نفر بذاره و بره. برای همیشه. اونم کی؟ میثاقی که لیلی از دهنش نمی‌افتاد. 
ولی فصلای بعدی که زاویه‌ی داستان تغییر کرد بهتر شد. تونستم ادامه بدم. داستان از نگاه سه زن نوشته میشه. لیلا، که میثاق اونو گذاشته و رفته. شبانه و روجا که دوست‌های صمیمی لیلا هستند و هر
-این روزها پرم از حس خوب، حال خوب و افکار خوب و میتونم بگم 80 درصدش بخاطر کتابهاییست که خوندم و روم اثر مثبت گذاشته، کاشکی همتون مثل من میبودید و این حس عالی رو تجربه میکردید، حسی عاری از سرزنش کردن و غر زدن. حسی که فقط میبردت رو به جلو جلوتر از رویاهای زیبایی که در سر داری
- پنج ترم از شروع کلاس زبانم گذشت ( از ترم 9 شروع کردم) و توی این پنج ترم غیر از یکیش که مشترکن با سیامک اول شدیم، تاپ استیودنت شدم و الان بی صبرانه منتظرم چهارشنبه بشه و برم ببین
نه واقعا دمتون گرم اینکه خیلیاتون بهم نظر میدید از انتقاد ساده تا در مورد قالبا خیلی باعث خوشحالیه ی کار کوچیک واس کاربرا واس مردمت دلنشینه انتقاد ها و درخواستایی ک دارید همش ب جاس و قطعا همشون رو به دید منت میزارم برای رفع ی سری مشکلات از جمله قالب ب زمان نیاز داره ک کم کم همشون درست میشه ی مورد دیگه هم توی نظرات دوستان گفته بودن برای بلاگفا و دیگر سرویس ها هم ترجمه کنم ک این مورد هم قطعا بهش فکر میکنم
خیلی دمتون گرمه و خیلی خوشحالم ک تونستم ی
این چند روزه که اینجا نمینوشتم و فقط وب یکی دو تا از دوستان رو می خوندم، حالم خیلی خوب بود.
انگار قبلا ها به بیان معتاد شده بودم.
بعد حذف وب قبلی، اندکی رفتم سراغ اینستاگرام و پست های دو نفره نوشتم و گذاشتم.
آخرش گفتم معلوم نیست که اون نیمه گمشده کجاست اصلا و کی میخاد پیداش بشه. 
القصه آخرش اینستاگرام را هم پاک کردم.
الان آنقدر این حرف زدن ها تلنبار شد روی هم، تا برگشتم اینجا و شروع کردم دوباره به حرف زدن.
هرچند می دونم این وب هم مثل قبلی ها، به ز
شاید دو هفته یا یک هفته پیش بود نماز شب خواندم.
یادمه همین ماه رمضون قبلی بیشتر حس و حالشو داشتم.
تقریبا مطمئنم که بعضی کارهام باعث شد که توفیقشو تو این روزا از دست بدم.
ولی خب بازم بهت امیدوارم خدا.
ممنون که میذاری بازم با تموم روسیاهیم بتونم امیدوار باشم بهت.
جایی خوندم که گفته بود جوانی که می ترسد خواب بماند و نماز شبش قضا شود ، می تواند بعد نیمه شب یعنی 12 شب به بعد بخونه اون رو.
خوبه دیگه! یه ربع که بیشتر طول نمی کشه!
بسم الله...
آها!
این تیتر پس
به نام خدا
باید از کم شروع کرد.خدایا خودت بهم کمک کن 
قبل از اذان ظهر وضو گرفتم و استغفار کردم (۳۰۰ مرتبه )
بعد زیارت عاشورا خوندم و نماز ظهرم رو بعد از اذان خوندم
تمام عکسهام رو حذف کردم تا مبادا پروفایل تلگرامم بزارم 
تمام آهنگها رو حذف کردم 
+تا آخر شب باید ببینم چه کارهایی انجام میدم و چه کارهایی انجام نمیدم 
++ادرس وبلاگ و نام وبلاگ رو هم تغییر میدم (بالاخره باید از ظاهر شروع کرد )
+++دل گرفتگی روز جمعه هم شروع شد نمیدونم تاچند روز همین حالتم
خب کاول هم تموم شد. به نظرم جوری بود که انگار باید فیلمهایی که گفته رو دیده باشی تا بفهمی اما لابه لاش چیزایی هم بود که متوجه بشی چجوریه. ولی خوبه آدم اسم فیلمهارو برداره و ببینه من که هنوز برسون رو ندیدم فیلماشو که استادم گفته بود. :(. 
 
نوشتهام قطع شد با اومدن مامان . قراره شب بریم بیرون شام بخوریم دیگه فکر نکنم برسم کتابو جلو ببرم زبانم خیلی کم خوندم امروز زیاد خوب نبودم بیشتر کتاب خوندم. شایدم بیخیال زبان بشم بیشتر کتاب بخونم. باید از فردا ص
هوالرئوف الرحیم
امشب داشتیم فیلم و عکسهای زیر یکسال رضوان رو می دیدیم، رضوان خیلی ذوق زده بود.
داشت می خوابید گفت:
"امشب خیلی خوشحالم!"
بعد هم چهار قل و آیه الکرسیش رو که خوندم. داستان کوتاه کتاب امام رضاش رو خوندم و فرت شد. بی بحث و جدل مرسوم این شبهامون. 
 
 
 
 
الهی شکرت خدا بخاطر بچه ها
بخاطر رضا
بخاطر زندگیم
چشم ازم بر ندار لطفا
متشکرم...
ای کاش میتونستم این سه هفته رو به عقب برگردونم...
فردا قرار نیست ازمون خوبی بشه... 
اما نا امید نمیشم... 
+دفعه پیش جوری درس خوندم انگار چیزی بلد نیستم و خیلی خوب امتحان دادم.اینبار جوری درس خوندم انگار همه چی رو بلدم و شب قبل از ازمون ذره ای ارامش ندارم. 
+نتونستم خوب درس بخونم. در واقع انگار نخواستم. باید بخوام . باید بشه...
تمام دیروز چشمم به دوختن بلوزهای قرمز عروسک ها بود و تمام پریروز به مقواهای قرمز جعبه های جدید. دیشب دیگه رسما از هر چه قرمز فراری بودم. گوشیم هم که نبود تا به قول آقای بابا توش ولگردی کنم. میخواستم سریال مردان سایه رو ببینم دیدم جو عمومی رو به سمت خواب میره پس بی خیالش شدم. پشت سیستم نشستن هم جذابیتی نداشت برام و دنبال یه سرگرمی جدید میگشتم که چشمم خورد به چند تا کتابی که چند ماه پیش برای آبجی کوچیکه خریده بودم و چند روز پیش که کمدش رو مرتب میک
 
یه سری کارها هستند که نیاز به بیرون رفتن ضروری از منزل دارند.
اگه تو این روزا خواستید برید بیرون یه سری نکات هستند که باید رعایت کنید.
یه ویدئو واستون آماده کردیم که میتونه بهتون کمک کنه که کمتر به ویروس آلوده شین.
 
نکات ضروری بیرون رفتن از منزل
خوب دوستان چیت اولترا هوک هم واستون گزاشتم 
 
با دکمه های insert و delete آن و آف میشه.
 
منو داره و خودتون میتونید تنظیمش کنید.
 
فقط یه چیزی حواستون باشه اونم اینه که خیلی قدرتش نبرین بالا چون سرورا بن میکنه 
 
                             دانلود چیت 
 
فایل رمز ندارد !
حجم:1m
آموزش سیاه و سفید کردن فیلم رنگی
 
وقت هایی پیش میاد نیاز داریم یک فیلم رنگی را تبدیل به فیلم سیاه و سفید نماییم مثلا در هنگام میکس و مونتاژ یک فیلم . امروز واستون یک فیلم آموزشی گزاشتم که به صورت گام به گام نحوه سیاه و سفید کردن فیلم به همراه نرم افزار مربوطه را آموزش می دهد
 
برای دانلود فیلم آموزشی لطفا بر روی دکمه ادامه مطالب کلیک نمایید
 
ادامه مطلب
داشتم مطالب قبلی وبلاگمو میخوندم ، هی خوندم و دیدم همه ش غصه ، گریه ، حال خراب ، داغون ،
شکایت ، گله و ... هی رفتم عقب تر و دیدم از یه جایی به قبل اون حجم از گریه و ناله کم میشه
به عبارتی نقطه ی عطف این حال بدم رو پیدا کردم! 
راجع به اختلافی که تو گروه کارآموزیمون افتاده بود واستون گفتم
تا چند هفته پیش فکر میکردم فقط یکی از پسرا گروهمون خود بی تربیت و بی فرهنگش رو نشون داده
تا اینکه اتفاقات جوری رقم خورد که فهمیدم دوس دختر دو رو و ریاکارش دقیقا هم
یه کلیپ هم گذاشته اما من هنوز دان نکردم دان که کردم واستون میزارم ببینید اون کلیپ رو دیروز گذاشته این دو تا عکس و دو سه روز پیش
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
این یکی از پستاش اما دو عکس بود ولی من یه عکسش و گذاشتم:

اینم یه پست دیگه که تصویری از خودش نیست:
+ دیشب داشتم پست زیست محیطی آقاگل رو می خوندم، با خودم گفتم حتما باید یه کیسه پارچه ای برا خودم پیدا بکنم. نشدم دیگه عزممو جزم می کنمو یکی درست می کنم. صبح یعنی همین یه ساعت پیش به شکل اتفاقی یه کیسه پارچه ای به دستم رسید! من ذوق! من نگاه :))))
+ ننه بعد از این که عکساشو دیده می گه نه من بد افتادم. چرا این شکلی میفتم تو عکسا...:/ بعد از چند ثانیه مکث می گه اونایی که تو واقعیت قشنگن تو عکسا خوش عکس نیستن : دی
+ این مدت فقط دارم سریال کره ای می بینم. لعنتی این
+ دیشب داشتم پست زیست محیطی آقاگل رو می خوندم، با خودم گفتم حتما باید یه کیسه پارچه ای برا خودم پیدا بکنم. نشدم دیگه عزممو جزم می کنمو یکی درست می کنم. صبح یعنی همین یه ساعت پیش به شکل اتفاقی یه کیسه پارچه ای به دستم رسید! من ذوق! من نگاه :))))
+ ننه بعد از این که عکساشو دیده می گه نه من بد افتادم. چرا این شکلی میفتم تو عکسا...:/ بعد از چند ثانیه مکث می گه اونایی که تو واقعیت قشنگن تو عکسا خوش عکس نیستن : دی
+ این مدت فقط دارم سریال کره ای می بینم. لعنتی این
سلام بچه ها 
داخل مطلب قبلی یه سایت واسه جستجو معرفی کردم ولی نمی دونم چرا به محض معرفی ما چند ساعت بعدش سایته بسته شد 
ایشالله کخ ربطی به ما نداشته باشه و بر اثر معرفی کردن ما فیلتر نشده باشه به  هر حال باز یه سایت درست کردم این بار واستون تا بتونید ازش استفاده کنید 
امیدوارم مورد استفاده قرار بگیره 
/http://ahmadh.parseek.ir
براتون کار می‌کنه؟؟
یه آره یا نه هم بگید کافیه ها
اگه لینکه براتون کار نمی‌کنه رو تصویر بزنید :)
صبح که بیدار شدم لبه تخت نشستم رو به پنکه. مامان اومد بعد پرسیدن اینکه بهتری و سردردت خوب شده و اینا گفت: اینو از اونجا بردار. من تو اشپزخونه کار میکنم تا سر برمیگردونم اینو میبینم فکر میکنم یه بچه تو اتاقته. 
زدم زیر خنده گفتم اتفاقا میخوام چند تا دیگه درست کنم بذارم دور تا دور اتاق.
عکس رمزداره. خواستید تقدیم میشه
#یادم نیست اخرین باری که دعای کمیل خوندم کی بود اما دیشب خوندم و مدام یاد اون پسر سنی تو خاطرات سفیر می افتادم که به خانم شادمهری گ
از دوستانی که رشته تجربی هستن و کسانی که قبلا رشته تجربی بودن و در حال حاضر دانشجوی رشته هایی مثل پزشکی و دندان پزشکی هستند یه سوالی داشتم. 
من قبلا رشته ام ریاضی بوده، الان میخوام کنکور تجربی شرکت کنم برای پزشکی، امشب اومدم برای امتحان چند صفحه اول فصل ۶ زیست ۱ که میگن جزو فصل های سخت زیست هست رو خوندم. بعد هشت تا تست زدم. دو تاش درست بود. چهار تا غلط، 2 تا هم جواب ندادم. به نظرتون اگه خوب بخونم، میتونم از پسش بربیام؟
من بواسطه رشته ای که تو دان
خاطره ی فضای مجازی ، کتاب و روشنگری
 
خاطره ی فضای مجازی ، کتاب و روشنگریمن آدمیم که توی فضای مجازی خیلی فعالم و همشم آنلاینم.الآنم پیج اینستا دارم، اون موقع که تاریخ مستطاب آمریکا رو می خوندم که خیلی کتاب باحالیه و توش مبحث سیاسی داره و کاریکاتورای جالبی داره که همینطور که می خونی ناخودآگاه خندت می گیره، طراحی جالبی داره…یه سری عکس کتاب رو گذاشتم استوری اینستام و نوشتم باحالترین کتاب سیاسی که خوندم و یه دیزاین خاصی طراحی کردم ، یه عکس خوش
سلام، خوب هستید؟
میخوام یک پوشه رو واستون به اشتراک بزارم که میتونید تکست گرافی هایی که میزارم ببینید و بخونید
این اولین پوشه اس، اگر درایو متعلق به این پوشه فول شه لینک دومین پوشه رو میزارم
اول اینکه یادتون باشه تا پوشه دوم معرفی نشده، تکست گرافی های جدید داخل این پوشه آپلود میشه
دوم اینکه اگر لینک پوشه زیر مشکل داشت با نظر من رو مطلع کنید
امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید...
کلیک کنید
در حالی که تا چند دقیقه دیگه کلاس مون شروع میشهمن اومدم رو تختم لش کردم واستون پست میذارم
چون هفته پیش خواستم الکی واسه ه حضور بزنم که استادم فهمید
تا اینجاش که به تخمکمه و دروغ گفتم و لو رفتم دیگه
آدم که نکشتم
اما گند کار اونجایی در اومد که زنگ زدم به ه خبر فتحمو براش بگم
داشتم با آب و تاب قضیه رو واسه ه میگفتم که بچه ها بهم گفتن برنگرد گازشو بگیر برو استاد پشت سرته و شنیده :/
ل گفت بد نگات کرد و رفت سمت ماشینش
الانم من غایب شدم که قیافه م یادش بر
سلام و عرض ادب خدمت تمامی خوانندگان محترم وبلاگ ❤️عاشق خدا❤️
خوبید انشاالله...
بازم واستون گلچینی از عکس نوشته های مذهبی اینستاگرام رو آماده کردم, امیدوارم از خوندش لذت ببرید
 
با تشکر
التماس دعا 
 
 
.:برای دیدن کل پوشه روی این قسمت کلیک کنید:.
 
 
تا یه ذره برف بارون یا باد میاد اینترنت کند یا قطع میشه.این به کنار،آنتن موبایل و کدهای بانکی هم کار نمیکنن.
وزارت بهداشت از صبح چهار تا پیام بهداشتی فرستاده.اولیشو که خوندم گفتم ریدی وزارت بهداشت.این پیام رو اگه یک ماه پیش میفرستادی میمُردی؟نمیدونم چرا همه چیز رو نابود شدن امنیت ملی میبینن.باور کنین نیست.
یه ویدئو از خانم مینو محرز دیدم که نکته ی خوبی توش بود.گفته بود اگه استرس بگیرین و بترسین سیستم ایمنی بدن تون ضعیف میشه و زودتر مریض میشی
خیلی کم سن بودم که زنان کوچک رو خوندم. شاید یازده سالم بود یا کمتر. و عاشقش شدم. من عاشق جو بودم. عاشق لاری و موهای فر مشکیش بودم. چند بار خوندمش و شخصیت‌هاش رو نقاشی کردم. انقدر مرورش کرده بودم که حتی الانم بعضی از صحنه‌هاش رو حفظم. ادامه‌هاش رو هم خوندم ولی هیچ کدوم به پای کتاب اول نمی‌رسید. با اون صفحات اخرش، دیالوگ‌های جو و لاری وقتی از توی اینه بهم نگاه می‌کردن...
فیلمش رو دیدم ساختن. تریلرش راضیم کرده فعلا. لاری رو تیموتی ِ کال می بازی کر
 
درست وقتی که حبیب ابن مظاهر و عابس ابن ابی شبیب 
میگن حاضرن شمشیر بزنن و جون بدن حتا برا امامشون.
 
ـ
از وقتی این سه خطو خوندم یه چیزی تو وجودم پوزخند میزنه.
چقدر حاضری ابرو بدی؟
چقدر حاضری جون بدی؟
واقعا چقدر پای کاری؟تا کجا؟
ـ
برا ورودیای جدید از معلمی نوشته بودم
که سینه چاکی میخواد
که دغدغه مندی میخواد
که این مسیر عشق، عاشقی میخواد
 
برا بابا خوندم گف بنویس عاشقی جون و مال و ابرو حراج کردنه...
از وقتی این سه خطو خوندم 
میگم
چقدر عاشقی واقعا
غزلی مولوی‌وار از امیر_هوشنگ_ابتهاج ( ه ا سایه)(همراه با توضیحاتی درباره‌ی این غزل برگرفته از کتاب پیر پرنیان اندیش: در صحبت #سایه)1- سایه: تو همین دیوان‌های شمس که اینجاست نگاه کنین. اون چیزهایی که من زیرش خط کشیدم چیزهای فوق‌العاده شاعرانه و فکرهای فوق‌العاده باریکه. از این دیدگاه با دقت تک‌تک بیت‌ها رو خوندم و خوندم. سی چهــــل بار این کتابو خوندم. به شیوه‌ی خودم هم خوندم. تأثیر هم داشت؛ «نامدگان و رفتگان» از کجا اومده؟... هر چی بیشتر می
داداشم اینا امروز برگشتن و شاید دوباره یک سال (یا بیشتر) نبینمشون. ای بابا. 
این روزا مشغولِ خواندنِ کتابم. کتاب بارون درخت نشین رو خوندم که بنظرم بزرگنمایی شده بود و اصلا اونقدرا خوب نبود و شاید برای رنج سنی نوجوانان خوب باشه. و کتاب کوری-ترجمه ی مینو مشیری که خیلی با انتظاراتم فاصله داشت. خودِ کتاب خوب بود، ولی ترجمه ی مشیری اصلاً چنگی به دل نمیزد و نمیدونم چرا توی نت اینقدر ازش تعریف کرده بودن. البته من ترجمه ی اسدالله امرایی هم گیر آوردم و
شنبه عصر با مامان رفتیم خرید،کلییی راه رفتیم و خسته شدیم علاوه اینکه فهمیدم مامان خیلی هم دلش پیر نیست،برام کتاب خرید برای خودشم خرید،پیشنهاد کرد میخوام مثنوی معنوی رو برام بخره؟[ازماهیانه م کم کنه]،رد کردم.کلاسم یکشنبه تشکیل نشد،دوشنبه هم به خیر گذشت و امروز هم کلاس تشکیل نشد.
یکم بد عادت شدم.
"ناطور دشت"و"عطیه برتر"و"غرور و تعصب" کتابایی بودن که مامان برام گرفت‌.
جمعه عصر چند صفحه از "آیین دوست یابی"رو خوندم،یادتون هست اخرین باری که دست گر
 
 
سلام بچه ها من بعد مدتها پست گذاشتم....و خیلی ببخشید ک نتونستم بیام...الانم میخواستم ک ی عکس واسه پست بزارم ک هرکاری میکنم نمیشه و میگه شما از صندوق بیان خارج شدید و این حرفا کسی میدونه بگه این چه مرگشه.....و اینکه چرا این مدت نبودم.....ببخشید بچه ها درگیر خرید البومم بودم....الان هنوز نرسیده دستم ولی وقتی رسید و اگه این مشکل کوفتیه عکس حل شد عکسشو واستون میزارم....دلم واسه همه بچه ها تنگ شده....دوستون دارم...امیدوارم همتون خوب باشید با این شرایط....م
فیلم "نفس" ...... 
نقش بهار توی فیلم نفس همیشه منو یاد خودم انداخته .... 
فیلمی ک روزی دوبار می دیدم و حفظش بودم تا اینکه حذفش کردم که نبینم ....
اونجا که کتاب رو انداخت توی آب و گفت ننه آقا راست میگه هرکی زیاد کتاب بخونه "دیوونه" میشه ....
منم قبل از مدرسه رفتنم از بس کتاب خوندن رو دوست داشتم همیشه برام کتاب میخریدن و میخوندن تا خودم بلد شده بودم خوندنو و منتظر بودم بیشتر بلد بشم تا اول دبستان ک تابستونش اولین کتاب وحشتناک زندگیم رو خوندم تا بعد از مدرس
بعد از ظهر شنبه از سر کار اومدم خونه و دیگه هم بیرون نرفتم. از دیشب یه سره داره بارون میاد. اینکه بدون اینترنت نود و نه درصد ارتباطاتم رو از دست دادم غمگینم کرده. این که عزیز راه دوری دارم که ارتباطم باهاش قطع شده عصبانیم میکنه و اینکه ددلاین دوتا از دانشگاههایی که باید براشون اپلیکیشن فرم میفرستادم نزدیکه منو بشدت میترسونه.
دانشگاه رو تا آخر هفته تعطیلش کردن. دیروز یه کم زبان خوندم. چند صفحه هم کتاب خوندم. بالاخره دارم دو قرن سکوت عبدالحسین
یه پاورپوینت آموزشی وارکرافت تهیه کردم به زودی بستن آیتم ها ، لیست کدهای بازی ، قیمت ایتم ها ، آموزی آینم های هر هیرو ، نرم افزار های جانبی واسه سرعتتون ، آموزش وارکی و ... رو هم اضافه میکنم .فعلا ورژن اولشو بزارم واستون :)راستی بهتره برای اجرا آفیس 2016 رو سیستمتون نصب باشه
دریافت
خب من دیروز عصر از مشهد رسیدم شهر خواهر و امروز صبح از شهر خواهر برگشتیم خونه خودمون
واستون بگم که مشهد خیلی بهم خوش گذشت
جزییاتش بمونه واسه پست بعدی
اینم اضافه کنم که بدجور سرما خوردم، سینوسهام عفونی شدن و صورتم سنگین شده و درد میکنه ،
از طرفی نمیدونم چرا بدنم حساس شده به آنتی بیوتیک و ضد التهاب ها واکنش میده و کهیر میزنم...
خب سخته ، با این وضع فردا هم برم باقی شیفتهای سوختگی رو شروع کنم ... امیدوارم واسه فردا
عصر نوبت دکتر متخصص گیرم بیاد که د
سلام در حالی که از کیبرد مزخرف لپ تاپم به تنگ اومدم و خیلی خسته ی تمیز کردن انباریه اتاق نامم هستم،تایپ میکنم و به این فکر میکنم چیشد که اول پستای اخیرم نوشتم سلام.
نسبت به سال پیش این موقع ها خیلی عوض شدم.
الان که تایپ میکنم دور و برم جم و جور و تمیزه و کتابای درسی رو سروسامون دادم،جزوه ها و برگه های امتحانی که این سه سال نگه داشتم بین کتاب مختص خودشون گذاشتم و دلم آروم گرفت از خودم.
تقریبا یکی دو روز دیگه عروسی م.ع،کاش بتونه خوب زندگی کنه و لذت
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_پنجاه_و_سوم
.
-من بهتون کتاب می دم بخونید و اگه سوال پیش اومد بپرسید
اما خب مقدمات لازم رو می گم واستون
ولی یه چیزایی رو از گفتنش معذورم باید از فاطمه بپرسید یا به کتاب قناعت کنید
-باشه قبوله
محمد شروع کرد کمی در مورد اصول و فروع دین کلی گفتن و بعد درمورد نماز و روزه و ضروری ترین چیز ها گفتن
ادامه مطلب
خب من همیشه آرزو داشتم که آرشیو سارا رو تا جای نسبتا خوبی بخونم. چون می‌دونی هروقت به طور رندوم می‌رفتم یک ماه خیلی قدیمی رو می‌خوندم کاملا حس می‌کردم هر لحظه ممکنه از خنده خفه شم. و امروز که سعی کردم کمپبل بخونم ولی نتونستم، نشستم و آرشیو سارا رو خوندم بالاخره:)
و فکر می‌کنی چی پیدا کردم؟ این رو. بله! همه پسرهای گروه عین همند:)) یعنی مثلا موقع مصاحبه یک الگو از پسرها می‌ذارن جلوشون و هرکی با اون fit شد همون رو انتخاب می‌کنند و خب محض تنوع هم ک
اگه بدونین چه کونی ازم پاره شد تا به اتوبوس رسیدم
می دونم بی ادبیه اما واقعا برای بیانش لازم بود همین کلمه رو به کار ببرم
یارو راننده و تعاونی تلفن بر نمی داشتن
دیر رسیدیم
با بابام دعوام شد ریدیم به هم
تو ترمینال مثه خر بدو بدو می کردیم
قلبم اومده بود تو دهنم چون اگه جا می موندم بابام جرم می داد
القصه الان تو اتوبوس در خدمت تونم
با یه کفش مجلسی کثیف و خاکی که زیرش جوراب اسپورت پوشیدم :/
تازه شلوار پامم شسته بودم خشک نشده خیس خیس پامه
تا اونجا سرد
مجددا اعتراض خودمو علیه بیان بخاطر نداشتن ویس پست اعلام میکنم..نه صدایه ملکوتی داشته باشم خیر..اصن هیچی وحشتناک تر از پخش صدای ضبط شده ادم نیس..هرکیم با این مورد مشکلی نداره کوفتش بشه...اغا من خسته تر از اونیم ک بنویسم خدایی..ینی چتآی اخیرمو نیگا کنی همش ویسه..مگه اینکه مجبور شم...
الانم اومده بودم کلی غر یزنم ولی نوشتنم نمیاد...
 
+فقط اینکه..الکی نیاین بیرون..رعایت کنین..بخدا ک این رعایت نکردنه میتونه واستون ی عمر پشیمونی بیاره...ی مجلسه ختم بوده
سلام
براتون بگم از روزهای فشرده ی نهایی 97
خب تا 27 ام شیفت عصر هم دیالیز بودیم ، دیگه آماده کرده دستگاه دیالیز رو کامل یادگرفتیم و
امتحانش هم دادیم ، ولی ساعت کارآموزیش هنوز پر نشده و میمونه واسه بعد عید ، دیالیز تجربه ی
جدیدی بود ، تو بخش ها بودن داشت واسمون عادی میشد و دیالیز اومد شد یه تنوع!  البته مث همه
ی بخش های بیمارستان دیدن مریضا و عذاب کشیدنشون سخت بود ، اینکه هر هفته حدود 12 ساعت
وقتشون تلف میشه اون موقع که به دستگاه وصل شدن، اینکه من
زنگ عربی بود معلم عربی مون اقای.....هر کاری داشت می گفت من انجام بدم بعدش هم هی تشویقم می کرد مثلا از روی درس می خوندم رسیدم به جایی که آیه ی عربی بود بعدش آیه رو که خیلی هم سخت نبود خوندم بعد که تموم شد معلممون گفت آفرین خیلی خوب خوندی بعدش یه کارت امتیاز بهم داد . وقتی تموم شد معلممون چنتا جمله ی عربی نوشت گفت معنی کنیم من معنیم رو تموم کرده بودم که معلممون گفت کی می خواد معنی رو بگه من دستمو گرفتم بالا به من اشاره کرد و گفت معنی کن منم آیه رو خوند
چرا بعضی از چیزهایی که معلم ها در کلاس های خود به بچه ها میگویند، به این سادگی ها از یاد نمی روند و گاهی تا آخر عمر در زندگی دانش آموزان می مانند؟! (بخشی از مقدمه کتاب فیزیک دوازدهم فرید شهریاری)
ولی من همیشه مقدمه های کتابا رو میخونم گاهی چند بار میخونم. بعضی وقتها تمام معیار های من برای یک کتاب خوب فقط یک مقدمه خوبه! عجیبه ولی تا به حال نشده کتابی رو که بخاطر مقدمه خوبش خریدم بد از آب در بیاد!
فکر نمی کنم تو رنج سنی من کسی باشه که اسم بهمن بازرگا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها